دزد و مافیا پارت ۵
خب برای خوندن برید ادامه کمی کمه وای چی گفتم من
🥲🥲🥲🥲🥲🥲
پوستر ساخت خودمه
فقط یک مدت نمیتونم عکس بزارم چونکه نت ندارم زیاد نمیتونم برم پینترست
حداقل ۱ نظر یا دو تا لایک
از زبان مرینت
داره حالم از لوکا بهم میخوره این چرا هی زنم میزنه دلم میخواد گوشیم قورت برم گرسنه هستم آخه بازم از دست گوشیم خلاص میشم. آدرین رو نگاه کردم که با قیافهی متعجب من رو نگاه میکرد. نگاهش میگفت چقدر خود درگیری انگار مغز منو میخونه .
به آدرین گفتم :ببخشید عصبی شدم.
از زبان آدرین
همینطور که مرینت قرمز بود و عصبانی گوشیش زنگ میخورد و قطع میکرد. احساس میکنم چیزی رو پنهان میکنه آخه چیرو
ولی هرچی بود حالش خوب نبود . از چشم هاش معلوم بود یک لحظه آروم شد و گفت :ببخشید عصبی شدم .
...........................................
آدرین:مشکلی نیست خب ....
مرینت: آره راستی دوباره . اممم. باید خب کجا بریم ؟
آدرین:تو کجا زندگی میکنی؟
مرینت:نیویورک. نه ببین تو محل زندگیمون نمیشه اونها پلیس های نیویورک سیتی هستن.
آدرین: منم خونه ندارم
مرینت :چی ؟
آدرین: ولش کن.
دوباره لوکا به مرینت زنگ زد.
آدزین:مزاحم تلفنیه؟
مرینت :نه
خب خداحافظ